شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
دنـیـای بیامــام به پـایـان رسیده است از قلب کعـبه قـبـلـۀ ایمان رسیده است
از آسمان حـقـیـقـت قـرآن رسیده است شأن نزول سوره «انسان» رسـیــدهاست
وقتش رسیده تا به تن قـبـلـه جان دهند
در قاب کعبه وجه خدا را نـشـان دهند
روزی که مکه بوی خدای احد گرفت حتی صنم به سجده دم یا صـمد گرفت
دست خدا ز دست خــدا تـا سند گرفت خـانـه ز نـام صـاحب خانه مدد گرفت
از سمت مستجار،حرم سینه چاک کرد
کوری چشم هرچه صنمسینه چاک کرد
وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف کرد وقتی عـلـی به خانه خود اعتکاف کرد
وقتی خدا جمال خودش رامطاف کرد کعبه سه روز دور سر او طواف کرد حاجی شده است کعبه وسنت شکسته است
با جامـۀ سـیـاه خـود احرام بسته است
از بــاغ عـرش رایـحـه نـوبر آمدهست خورشید عدل از دل کعبه بر آمدهست
از بیشهزار شیر شجاعت در آمدهست حُـسـن خـدای عـزوجل حیدر آمدهست جانِجهان همینکه ازآن جلوه جانگرفت
حُسنش؛ به اتفاق ملاحت جهـان گرفت
ای مـنـتـهـای آرزو، ای ابـتــدای مــا! ای مـنـتـهی به کوچهی تو ردّ پای ما!
ای بـانی دعـای سـریـع الـرّضـای مـا! پیـر پـیـمـبـران، پـدری کـن بـرای ما!
لـطـف تو بـوده شـامـل مـا از قـدیـمهـا
دستی بـکـش بـه روی سـر مـا یـتـیمها
پشت تو جز مـقـابـل یـکـتــا دو تـا نشد تیر تو جز به جانب شیـطـان رهـا نشد
حق با تو بود و لحظهای ازتو جدا نشد خـاک تو هـر کـسـی که نـشـد توتیانشد
ای شاه حُسن! با تو «گدا معتبر شود»
آری!«به یمن لطف شما خاک زرشود»
ای ذوق حُسن مطلع و حُسن خـتـام ما! شـیـریـنـی اذان و اقــامــه به کــام مـا!
تا هست مُهر مِهر تو بر روی نـام مـا «ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما» این حرفهای آخرشعراست وخواندنی است
پای تو هر کسی که نماند نماندنی است